تاریخ ارسال : ۱۷ آذر ۱۳۹۲ ساعت : 3:46 ب.ظ ۱ نظر

خودت باش!

باب و استیو، روزها بدون اب و غذا تو بیابون گم شده بودند که ناگهان از دور چشمشون به مسجدی افتاد!

باب گفت ،’خدارو شکر’، الان میریم اونجا ،

فقط…

باید بگیم اسم من محمده و اسم تو هم احمد! اینطوری به غذا میرسیم!

استیو گفت : من نه ، اسممو عوض نمیکنم، من همون استیو می مونم!

رفتند تو مسجد و شیخ دیدشونو پرسید: اسمتون چیه؟

باب گفت: اسم من محمده!

استیو هم گفت: اسم من استیوه!

شیخ میگه: «بچه‌ها، برای استیو آب و غذا بیارین ؛ و تو محمد

*رمضان مبارک پسرم !

مطالب مرتبط

  • طه ۱۳۹۲/۰۹/۱۹ - ۱۱:۱۶ ق٫ظ - پاسخ دادن

    خیلی مسخره بود ….

    (0)(0)
  • دیدگاه شما